دلم برای باغچه می سوزد

کسی به فکر گلها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهد باور کند که باغچه دارد

می میرد که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده استکه ذهن باغچه دارد آرام آرام

از خاطرات سبز تهی می شود

و حس باغچه انگار

چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست

حیاط خانه ما تنهاست….

حیاط خانه ما

در انتظار بارش یک ابر ناشناس

خمیازه  می کشد

وحوض خانه ما خالی ست

ستاره های کوچک بی تجربه

از ارتفاع درختان به خاک می افتند.

و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ماهی ها

شب ها صدای سرفه می آید

حیاط خانه ما تنهاست.

…..

 

 

 

 

 

ادامه مطلب  الو دکتر لکنت در تیمورلو آذرشهر

Related posts

Leave a Comment